نوشته های یک

نوشته های یک

می نویسم برای خودم نه تو
نوشته های یک

نوشته های یک

می نویسم برای خودم نه تو

درد

                                                          دلم خسرو شکیبایی می خواد , دلم صدای لرزانشو می خواد هنگامی که داره حرف می زنه هنگامی که میره رو سن و پشت میکروفون به همه تعظیم میکنه ,می خنده و با دست مردم رو نشون می ده.

آره فردا اونم بدنش از میان ماها میره همه دارن میرن حسین پناهی خسرو شکیبایی و .....

دلم گریه می خواد ,زیاد خیلی زیاد .

نمی دونم چرا تازگی هرچی بد بختی مثل چماق تو سرم می خوره

چرا دارم کم میارم!

قشنگیش اینه که نمی خوام گریه کنم !

نمی خوام که نه جلوی خودم رو می گیرم که نکنم نمی دونم چرا!!

دارم کم میارم برام زیاده ,نخواستم ببرشون

این یکی رو نه

خواهی بیا ببخشا

                              خواهی برو جفا کن

ماییم و آب دیده

                            در کنج غم خزیده

قهوه و سیگار

اما اینا اینجان ,نمیشه

دلم می خواد بازم ببینمش روی سن با اون صداش که نشون میده اونم کم نکشیده

اونم توپ توپ, پر

هر کسی که دوست دارم داره میره دارن اذیتم می کنن, دستی دستی می خوان که منو گریه بندازن

قهوه و نامجو

رو سر بنه به بالین

                             تنها منو رها کن

دارم له می شم. امروز  قشنگ حس کردم که اونم رفت

اما هنوز شکیبایی رو باور ندارم.

دیگه بسه

نیاز

   ما نیاز ها را می سازیم و آنها از هنگامی برای ما نیاز می شوند که حسشان کنیم.

یک کودک تا هنگامی که از هم خوابگی چیزی نداند آن را یک نیاز تلقی نمی کند اما همین که آن را اندکی حس کند نیاز واجبی در او می شود.

ما تشنگی را حس می کنیم و به سوی آب می رویم.

 اما چرا کسانی هستند که برخی چیز ها را کمتر و یا حتا بیشتر از ما حس می کنند و از این دید بسیار با ما متفاوت می شوند؟!

تعریف فلسفه

        فلسفه چیزیست که اندیشه ی بشری هنوز نتوانسته آن را تعریف کند.