ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اینجا ... بوی مرگ
؟ - ترس - ترس - جوراب - گنگی - مکان - زنگ2 - حال - دیوانه - شاکی - اتفاق - نابودی ترسناک
خیلی زیباست - آره به راستی خیلی زیباست زندگی اما من نمی خواهمش - از آغاز سخن پایان را زدم که حوصله ام از نوشتن سر نرود - زندگی ؟ ، شاید او مرا نمی خواهد اما نه اگر مرا نمی خواست مرا پس می زد اما اگمان کنم این پس زدن از سوی من است که نمی خواهم بیش از اینحوصله ی زندگی راسر ببرم - نمی ارزد هیچ چیز به جان کندنش نمی ارزد
کاش آن نعمت که ازش گفتی
اکنون در وجود من جریان داشت پدر
می خواهم برخیزم بپرم اما چشم به راه دقیقه ای دیگرم - ثانیه ها می گزرند اما من نمی پرم - برنمی خیزم -
انگار که نیستم - امروز یک رنگ دیگر گرفت -
یک آدم تنها - بدون کلاه شاپو - وسط دنیایی اسیرم که مردمش مانند کرم درون دیگ ماکارونی وول می خورند .
یک دقیقه ی دیگر هم گذشت - مرا په شده که حتا دیگر زوزه ی سگ شب را نیز نمی شنوم حتا آن کودک همدیگر گریه نمی کند -
احساس پوچی بدی مرا فرا گرفته - چه لذت بخش است رقص قطره های بیرون پریده از رگ که دلیل کشیدن چاقویی دو لبه بر روی دستان می شود .
تپانچه....
از من گذشت - یادت هست که میگفتی مرگ تو را نمی خواهد پدر؟-
امروز من آرزویش را می کنم اما انگار این ارثیه همچنان باید نسل به نسل از تو به من و از من به آیندگانمان برسد !
افسوس که نه راه پیش است و نه راه پس
نه زندگی نه مرگ - سرگردان میان مکعبی تو خالی که همه ی فضایش را غبار سیاهی پوشانده است و آن وسط جایگاهم ! دست و پا نزن پسر راهی نیست - تو توی این قدح گرفتاری - هر کاری که کنی راه فراری نداری
بکش - بمیر - زندگی ببخش - زنده باش - چاره ای نیست
بادکنک - باد - خالی
عجب حکایتی است داستان من و کاغذ و قلم - همه آمدند و رفتند اما تو برایم ماندگاری ذهنم که این قلم را خسته کنم و همچنان تن سپید کاغذ را با نوکش بتراشم و با جوهر سیاهمش عزادار کنم.
افسوس - همه آمدند و رفتند . ماندگاری؟ ماندگاری ؟
کاش آدمی با هر درد می مرد - کاش ....
چیزی سبز نشد
دستانم را در باغچه می کارم آفتاب بالا نمی آید
هیچ
نقاشی رو دیوار کافه کا...
یک پک سیگار...
سلام
من کوچک تر از اینی هستم که بخوام برای وبلاگت نظری بدم
ولی خیلی قشنگ و جالب بود
با درووود و سپاس فراوان
(مهدی)
dorood bar to
ina chiye migi duste man
omidvaram ke bazam sar bezani
arshia, one of a kind!
hamin jaham arshia
in adrese mailame
Dorud
mazerat age rok sohbat mikonam,bayad begam mikhayd khas benevisid,va in baes mishe hesse neveshtatun az beyn bere,baz ham mazerat
khoshhal misham tabadole link dashte bashim
zendegiyetan sarshar az zibaiy ke hastand o gahi nemibinideshan:)
shad bashid o piruz
ارشیا بنویس دیگه
سلام
شنیده ام این روزها با خودت درگیری
یا از من و هر انچه هست شاید کمی دلگیری
دعوتید به خواندنم
مانا مانی
heeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeey rozegar , foshe alam bar to bad
joz siahi entezari nemiraft
<a href=http://www.skepter.com/ >online advertising Philadelphia</a>
افسون سخنت مرا در بر گرفت ای غریبه ای که حرف هایت برایم آشنا بود.
پس سلام
ای غریبه آشنا
وقتی سخنانت را می خواندم
آن گاه که از درد گفتی
از خون گفتی
و از . . .
پوچی
در ذهنم تداعی کردی
زخم های کهنه ام را
و اینکه در پایان تمام راه ها به قلم ختم می شود.
آری همه چیز فانی است و تنها باقی قلم من است
قلم
او که می پرستمش
.
.
.
سخنت برایم آشناست
کاش تو نیز برایم آشنا می بودی
.
.
.
دوست دارم تو تارنگار جدیدم ببینمت
این اراجیف فقط از ذهنی بیرون می تراود که درکی از اعماق ذهن و تفکر فلسفی ندارد و هرگز زحمت اندیشیدن عمیق و ژرف بینی را به خود نداده .
کسی که اْتوریته ی او صادق هدایت است ! فقط او را میشناسد و حتی از اخلاف او که بسی عمیق تر از او اندیشده اند بی اطلاع است !
کسی که میبازد ! و در این جنگ فهم را نمی فهمد !
حتی پوچی نیز سرشار است از اندیشه .
مرگ یعنی وجود و وجود یعنی عدم !
kheyli khube ke be in andaze ba adab hasti
are man faghat hedayat ro mishnasam
va andishe haye falsafi nadaram
va omidvaram ke hich gah manande shoma filsuf nashavam
baz ham sepas gozaram
ama bare dige bedune karte davat az in weblog baz did nakonid
shab khosh nashenas
بار قبل یادم رفت نامم را بنویسم این بار ۲ بار !!
بیا اقیانوس رو تصور کنیم هزاران موجود و هزاران رنگ شناورند و ساکن میان آب !
و اقیانوس را جهانی بیکران می شمارند اما ایشان بی خبرند از این که اغاز و پایان این اقیانوس یکی است و دچار چرخه بینهایت شده اند
درست شبیه آنچه که خود برایم گفتی !
این که فکش هم گاهی بر عکس می شود فقط در این دنیا امکان پذیر است و نمی دانم آنگاه کجا رو نشانه می گیرد !
این رویای جاوید این بوی مرگ این گنگی مکان این دیوانگی حال این جوراب شاکی هم دچار دور می شود
این که پیا پی تکرار شوی وحشت انگیز است و دردناک
آری این باد کنک خالی از باد را حتی توانش را هم نداریم که دیوارهاش را با سوزن دردهایمان بترکانیم
دچار تردیدیدم کردی و ای کاش می گذاشتی که ابله بمانم تا گرفتار این ریزش نشوم ریزشی که وقتی به دور تبدیل می شود تکرار را و تکرار عادت را به دنبال دارد . . .
. . .
سوختم و اکنون فهمیدم سوختنت را
dorost manande an sange sizif ke az bala be paein va az paein be bala har bar tekrarash ra mibinam dar ruzegareman
in vagheiyat ast
ثمره آای نیاز نداره دستهات درش بیار از خاک
سلام . مطالب وبلاگتون بسیار جالب بود . خوشحال میشم از سایت من هم دیدن کنین . در ضمن اگه براتون مشکلی نیست خیلی خوشحال میشم من رو با نام "برترین سایت عکس" لینک کنین