ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
می ترسم تو مرا مانند اوکنی . مانند همان اویی که به دست دیگری ساخته شد . همانی که اسیر اندیشه و رفتار دیگری بود .
همانی که درون خودش غربت را هر روز در روبروی آینه حس می کرد . دگرگونی تو باعث اندیشه هایی در من شد که مرا از همان او شدن دوباره ترساند .
تویی که شاید به سان گذشته نیستی .
من همان او هستم که دوباره خودم را از نو ساختم . از چنگال اندیشه ی دیگری در آوردم و نو شدم برای خودم . نو شدنی که بوی قبلی خودم را می داد .
اما می ترسم که باز هم در چنگال دیگری که نو بود بی افتم .
مانند همان دیگری بشوی که مدتی نفس را بای من سخت کرده بود . همانی من را تز خودم گرفت . دگرگونم کرد . متفاوت شدم با خودم . اکنون که به خودم آمدم روزهای سرد گذشته هنوز سرمایش تن مرا می لرزاند .
ای وای از آن روزی که توی فرشته هم مانند دیگری مرا جور دیگری از خودم بخواهی .
می ترسم تو هم مانند دیگری شویی و باز من هم او .