نوشته های یک

نوشته های یک

می نویسم برای خودم نه تو
نوشته های یک

نوشته های یک

می نویسم برای خودم نه تو

گریہ سگ

باز هام گریه مئ کند مانند هر روز   و هر شب . نمئ دانم کیست اما امروز شاید هم امشب باز گریہ مئ کند مانند  همیشہ    

گمان مئ کنم در  آغوش مادرش است  و گریہ می کند

نخستین بار کہ او را شنیدم   آہستہ   و   آسان  گذشتم ، گفتم شاید مانند بقیہ باشد، اما این بار کہ داشتم از  پلہ  ها بالا میرفتم   و کلید را از جیبم در می   آوردم باز هم سدایش را شنیدم. باز هم همان صدای گریہ از  نقطہ ای  کہ هر چہ گشتم  نتوانستم بیابمش.

همین کہ در  رو  باز کردم بوی  گرمایی کہ  با بوی نم سقف  خانہ در هم   آمیختہ شدہ بود بہ  صورتم  خورد    و   همیشہ کیف را کنار دیوار انداختم   و با کفش  رفتم تو.

در را  پشت سرم بستم ، ہمہ  چیز وسط  اتاق بود.

رفتم بہ سوی  پنجرہ کہ بازش کنم بلکہ   هوای مردہ  ی تاریک  خانہ شاید یکم  عوض شود . هوا مانند مرداب شدہ بود کہ  آب تازہ را نیز   آلودہ  می کرد.

بستم

....

خستہ بودم ، خوابیدم

..صدای سگ از   راه دوری کہ   آن سوی پنجرہ بود   و نامعلوم

چندی او را شنیدم ، سگ دیگری بود کہ مانند اولی در فاصلہ   ی  میان واغ  واغ او می گفت.

شاید بحثی  می کردند کہ من از   آن   آگاہ نبودم  چون نمی فهمیدم

ازش گذشتم  و  با اینکہ ملکہ  ی   ذهنم بود خوابم برد.

....... با صدای درون خواب پریدم   و  صدای آشنای سگ را شنیدم

              کلاس شیمی


اراجیف

   مردم همه نمی دانند که به سرعت تبدیل اکسیژن به دئ اکسید کربن مئ سوزند. اما حس نمئ کنند زندگئ آنها،وقت، سرمایه، عمر و ... آنها در زندگئ چه خواب و چه بیدار مئ سوزند اما حس نمئ کنند.

این را همه می دانند که هر ماده ای که با اکسیژن ترکیب بشه می سوزد

آیا ریه های شما و در نهایت بدن شما با اکسیژن ترکیب نمی شود؟!

کسی دقت کرد که هنگامی مولکول های هیدروژن می سوزند به آب تبدیل می شود؟!

ترجیح می دی چوب باشی که بسوزی و خاکستر شی یا هیدروژن باشی که بسوزی و آب شی؟!

انتخاب سختی ست نه؟!


                                اراجیف