نوشته های یک

نوشته های یک

می نویسم برای خودم نه تو
نوشته های یک

نوشته های یک

می نویسم برای خودم نه تو

شب

   ... کوه را کندم ولی آن سویش تو نبودی 

من هم مانند دیگران این دروغ بزرگ تاریخی را پذیرفتم.     دوستت دارم

۱. زن : لبخند

مرد : لبخند

۲. زن : دوستت دارم

مرد : لبخند

۳. زن : عاشقتم 

مرد : دوستت دارم

۴. زن : عاشقتم

مرد : عاشقتم

۵. مرد : عاشقتم

زن : عاشقم نباش

۶. مرد : گریه

زن : برو




 و این ۶ روز آفرینش بود

نظرات 9 + ارسال نظر
مهدیس جمعه 20 دی‌ماه سال 1398 ساعت 23:29

امیر جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 13:00

شعرای این دیوانه احمد شاملو از مال تو بهتر بود ..
نمی فهمم منظورت چیه .. اما ..
باور دارم که هنوز با کثرت سر و کار داری ..
کوهی نیست که بخوای بکنیش .. کوه خودته باید نابودش کنی
آری آری پشت دریا ها شهریست
زن مجازی از عشق و حب حضرت دوست هست ور نه کسی لایق دوست داشتن و عشق ورزیدن نیست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست منظورش همینه ..
چون همه عالم از او هست من عاشقشم ور نه من و چه عاشق خاک و خل بودن
می دونی 6 تا عنصر اولیه داریم که 2 تا شون منشا 4 تا دیگری اند و خب ستاره 6 وجهی داوود هم همونه
روح که منشا عقل هست و نور که منشا رنگ
من و جناب عالی از جنس روحیم ... مثل حاج آقا آدم ... زن از جنس نوره به همین خاطرم رنگ رو هم بهتر می فهمه هم بیشتر توجه بهش داره .. هنر نزد زنان هست .. نه مردان
عشقی که بیشتر مردم بهش تصوری دارند یا از جنس هوسه یا از جنس علاقه .. عشق ماله نفس و جان آدمیه .. کسی که جانش رو دریافته عاشقه ورنه دیگران در بند ذهن و جسمشون اند .. نه ؟؟؟
گفتگو آیین درویشی نبود
ور نه ما ماجراها داشتیم

سبا چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:45

مرگ من نزدیک است


باور کن


لحظه ی سخت نبودن


بسیار


نزدیک است


باور کن

دیگر از پنجره ی بسته ی شهر


هیچ کس


شعر زیبای زمان را


نتوان ریخت برون

دیگر از چلچله ها هیچ کسی نیست بدارد خبری


مشت ها بود نشان خروار


و نهایت شبهی بود که من می دیدم



عینکی باید داشت


عینکی تا ابدیت


تا عقل


و نه دل



و دل از باغچه باید به برون کرد سریع


که مبادا اندکی جهل کند یک احساس



من


سپیدار بلندی بودم


سایه ام


برگ و تمام هستی ام


مال کسی بود روزی



من به یک زیر نگاهش جان به جان دادم و او


باز مرا خوب ندید



حال چند تکه ی بی ارزش چوبی هستم


چند تکه که به دیده زشت است


ارزان است


در عمل این ها نیست



من به تاراج تمام لحظه های آبی احساسم


مدیونم


و زمانی که جهان در گرو مشت من است


می خندم


و بلند خواهم گفت


این فقط


ذره ای از


شعله ی چند تکه ی چوب زشت است

من


سپیدار بلندی بودم ...


حال تنها شعله و آتش و دردم

به سان ماه یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 http://nickgoftar.blogfa.com

نمی دونم با چه رویی اومدم برات نظر بذارم از اون شب که بهم زنگ زدی به قول خودت مست بودم و قرار شد تو ی ۲۰ دقیقه تارنگارت رو بخونم و نظر بدم این ۲۰ دقیقه شد ۲۰ روز ..... !

با تمام فحشی که به زن دادی بی نظیر بود

dude شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:41

hey midoni ke manzooram az takhte chie? soorate bi ehsasi ke man zol zade boodam too park behesho montazere ye taghir ta ........... vali vaghean man be takhte zol zade bodamo takhte ham montazere hichi engar faghat mahze TARAHOM
ino vase khodet neveshtaam na didgah vali age dust dashti bezar ;) i love you

شیرین جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:39

لبخند زدم...
زمزمه می کردم که پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچ چیز نیست...

hajReza پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:43

rahnamei:
6 dorooghe bozorg ke chizy joz haghighat nist.
!!!

in dorugh haghighate
aya haghighate to niz haghighate

dude چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:16 http://nemikhahamat.zendegi

روی صندلی پارک
من !
مات و مبهوت به تخته
او ! (از اوون او های معروف)
مات و مبهوت به ناکجا
تخته بود

شهرزاد چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:58 http://hichopoch.blogsky.com

نمیدونم و باوری هم ندارم اما اگه ایم مربوط به زمان حال میشد میشه گفت حداقل زندگی من دقیقا برعکس اینه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد