ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
باز هام گریه مئ کند مانند هر روز و هر شب . نمئ دانم کیست اما امروز شاید هم امشب باز گریہ مئ کند مانند همیشہ
گمان مئ کنم در آغوش مادرش است و گریہ می کند
نخستین بار کہ او را شنیدم آہستہ و آسان گذشتم ، گفتم شاید مانند بقیہ باشد، اما این بار کہ داشتم از پلہ ها بالا میرفتم و کلید را از جیبم در می آوردم باز هم سدایش را شنیدم. باز هم همان صدای گریہ از نقطہ ای کہ هر چہ گشتم نتوانستم بیابمش.
همین کہ در رو باز کردم بوی گرمایی کہ با بوی نم سقف خانہ در هم آمیختہ شدہ بود بہ صورتم خورد و همیشہ کیف را کنار دیوار انداختم و با کفش رفتم تو.
در را پشت سرم بستم ، ہمہ چیز وسط اتاق بود.
رفتم بہ سوی پنجرہ کہ بازش کنم بلکہ هوای مردہ ی تاریک خانہ شاید یکم عوض شود . هوا مانند مرداب شدہ بود کہ آب تازہ را نیز آلودہ می کرد.
بستم
....
خستہ بودم ، خوابیدم
..صدای سگ از راه دوری کہ آن سوی پنجرہ بود و نامعلوم
چندی او را شنیدم ، سگ دیگری بود کہ مانند اولی در فاصلہ ی میان واغ واغ او می گفت.
شاید بحثی می کردند کہ من از آن آگاہ نبودم چون نمی فهمیدم
ازش گذشتم و با اینکہ ملکہ ی ذهنم بود خوابم برد.
....... با صدای درون خواب پریدم و صدای آشنای سگ را شنیدم
کلاس شیمی
ziba bod anghadr ke ehsas kardam mara be nazdikiye hedayat bord
درود
کوروشم...
بهم سر بزن.ازت خبری نیست؟
پاینده ایران
معمولا با نوشته هات آدم رو میبری تو خیال خودت!هر وقت سر میزنم اینجا انگار دارم فکرتو ورق میزنم! بس که خوب مینویسی:)
شاد باشی و بهکام دوست من:)