نوشته های یک

نوشته های یک

می نویسم برای خودم نه تو
نوشته های یک

نوشته های یک

می نویسم برای خودم نه تو

رویا

اینجا ... بوی مرگ
؟ - ترس - ترس -  جوراب - گنگی - مکان - زنگ2 - حال - دیوانه - شاکی - اتفاق - نابودی ترسناک

خیلی زیباست - آره به راستی خیلی زیباست زندگی اما من نمی خواهمش - از آغاز سخن پایان را زدم که حوصله ام از نوشتن سر نرود - زندگی ؟ ، شاید او مرا نمی خواهد اما نه اگر مرا نمی خواست مرا پس می زد اما اگمان کنم این پس زدن از سوی من است که نمی خواهم بیش از اینحوصله ی زندگی راسر ببرم - نمی ارزد هیچ چیز  به جان کندنش نمی ارزد
کاش آن نعمت که ازش گفتی
اکنون در وجود من جریان داشت پدر
می خواهم برخیزم بپرم اما چشم به راه دقیقه ای دیگرم - ثانیه ها می گزرند اما من نمی پرم - برنمی خیزم -
انگار که نیستم - امروز یک رنگ دیگر گرفت -
یک آدم تنها - بدون کلاه شاپو - وسط دنیایی اسیرم که مردمش مانند کرم درون دیگ ماکارونی وول می خورند .
یک دقیقه ی دیگر هم گذشت - مرا په شده که حتا دیگر زوزه ی سگ شب را نیز نمی شنوم حتا آن کودک همدیگر گریه نمی کند -
احساس پوچی بدی مرا فرا گرفته - چه لذت بخش است رقص قطره های بیرون پریده از رگ که دلیل کشیدن چاقویی دو لبه بر روی دستان می شود .
تپانچه....
از من گذشت - یادت هست که میگفتی مرگ تو را نمی خواهد پدر؟-
امروز من آرزویش را می کنم اما انگار این ارثیه همچنان باید نسل به نسل از تو به من و از من به آیندگانمان برسد !
افسوس که نه راه پیش است و نه راه پس
نه زندگی نه مرگ - سرگردان میان مکعبی تو خالی که همه ی فضایش را غبار سیاهی پوشانده است و آن وسط جایگاهم ! دست و پا نزن پسر راهی نیست - تو توی این قدح گرفتاری - هر کاری که کنی راه فراری نداری
بکش - بمیر - زندگی ببخش - زنده باش - چاره ای نیست
بادکنک - باد - خالی
عجب حکایتی است داستان من و کاغذ و قلم - همه آمدند و رفتند اما تو برایم ماندگاری ذهنم که این قلم را خسته کنم و همچنان تن سپید کاغذ را با نوکش بتراشم و با جوهر سیاهمش عزادار کنم.
افسوس - همه آمدند و رفتند . ماندگاری؟ ماندگاری ؟
کاش آدمی با هر درد می مرد - کاش ....
چیزی سبز نشد
دستانم را در باغچه می کارم                آفتاب بالا  نمی آید
                                 

                                                                  هیچ

گرم

=< 

گاهی فلش هم وارون می شود 

هیچ هم بدون شرح نیست