ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
با صدای زنگ تو از خواب پریدم و گوشی رو نگاه کردم ، باز هم مانند این چند مدتی که رفتی توهم من رو گرفته بود و گمان کردم که زنگ زدی – راستش رو بگم برام این جور چیزا عادی شده . دیدنت ، زنگ زدنت و تو خواب با تو بودن
تو این چند وقت که نیستی دوباره دنیام همون شده که بود – یادته گفتم جاهایی رو باهات پر کردم ؟ از روزی که رفتی همه ی اون زخمها دوباره دهن باز کردن و اذیتم می کنند . اونا به کنار ، نبودنت برام شده قوز بالا قوز-
خواستم یه نوشته بنویسم و نامش رو به نام عشق از دست رفته ی خیلی ها بذبرم ترز . گفتم نام تو هم از این پس برام ترز می مونه
پشیمون شدم گفتم شاید من صادق تو نیستم . گذشتم از این نوشته و زمان هم از من – خواستم نمازی بنویسم برای همه ی عاشق ها که روزی چند بار برای خدای خودشون بخونن و یاد اونها بیفتن – گفتم شاید عاشق نباشم و از نماز من چیزهای دیگه ای برداشت بشه ولی اون روز که از خواب پاشدم نوشته ای به سرم زد . همین که ..،
این روزها و شبهایی که نبودی آسون گذشت ، مانند همیشه تا پلک بهم زدم دیدم خورشید دوباره دور سرم چرخید اما بار بعدش که خورشید رو می دیدم جلوی آینه خودم رو نمی شناختم – سخت بود ، خیلی سخت- این ها برای تو و خیلی های دیگه خسته کننده و خنده داره اما نه برای من و مانند من که بتشون یک روز بدون خبر از بتکده میره
شبها که تو خیابون ها قدم می زنم و درد دلم رو به آسفالتها می گم یکم از گریه هام کمتر می شه – کمتر چهره ی رنگ پریم رو می شورم با اشکهای شورم
گمان می کنم اکنون آسوده تر از چند وقت پیش هستی ! شاید اکنون که داری این رو می خونی سر تکون بدی ، بخندی یا بگی که نمی فهمم اما باور کن که این سر تکون دادن هات برام سر درد شده
یادته رفتی که به نیمی از ماه آسمون برگردی ؟
دارم می شمرم ، یک هفته یک ماه دو ماه هفت ماه ، دوازده ماه ..،
خیلی وقته رفتی شهرنوش
یادمه همه چیز خوب بود – تو ، من ، خدا و همه چیز . اما یهو همه ی سقف آرزوهام (لبخند) رو سرم خراب شد .
به خودم گفته بودم : ارشیا اینهم اون دنیایی که می خواستی از نو بسازی
اکنون هایده می که : ای دل غافل دیگه از ما گذشت
کاش می تونستم به ۱ سال پیش خودم برگردم – نه حتا به ۶ ماه پیش
دقیق ۶ ماه پیش که تو این روز ، این ساعت با هم ، کنار هم بودیم
یادته می رنجیدی ؟
امشب می خوام از همه چیز برات بگم که یادت بمونه
از هوو هات ، بالش خیکی و علی بابا
که تو این شب سرد که به زمین گرمش خوردم هیچ کدومشون نیستن که کنارم باشن در نبودن تو -
این روزا داره کمرم رو خم می کنه
کجایی که من رو سر پا نگه داری بانوی من ؟
یادته برام آهنگ مرد من رو می خوندی بانوی من ؟
دنیام بدون چشمات خاکستری موند و دلم مرد – حاضرم شرط ببندم یکجا اینهمه گریه ی مرد و ندیده باشی
می بخشمت برای مهری که به من داری برای گرمای تنت
می بخشمت که مهربانی ، می بخشمت اگر خوبی
ببخش اگر او نیستم - ببخش اگر به پاکی تو مهر ندارم – ببخش اگر ....
ختم کلام رفتی از این آغوش چه راحت
و باز منم تنها و خاموش چراغت
پ . ن : ترز عشق از دست رفته ی صادق هدایت
نوشته شده در ۹ مهر