اگر بد نبود, خوب هم نبود
میدونم که چقدر بدم !
می دونی؟!
اگر بد نبودم به پرواز خونین کبوتر زل نمی زدم
اگر خوب بودم
اگر خوب بودم
چیزی می گفتم وقتی از پشت رقص برگ چنار توی تندبادو می دیدم
مثل موهای تو
...موهای تو
کاش اصلاً مو نبود
تا تنفر و عشق هم از هم جدا نمی شدن
مثل صورت من از موهای تو
صورت من... چشم تو... اشک من... موی تو...
اگه سیاه نبود, سفید هم نبود
می دونی؟!
این بده که خوب رو تعریف می کنه
گرمی و سردی...!
اگه شمر نبود اگه یزید نبود ...
اصن اگه اسقف پیر کوشون نبود افسانه زاندارک هم نبود!
این تاریکیه که روشنایی رو معنی می بخشه!
اگه گرمای دستای من نیود, سردی آغوش تو هم نبود! آغوش چیه؟
اگه دیوونه نبود, پس کی عاقل بود؟ عقل کدومه؟
میدونم تقصیر منه چون من بد بودم
تو خوبی خوب باش
ولی من بدم پس من بهترم
نوشته ی یکی از دوستانم رضا ح ل
اگر گرمی دستای من نبود سردی آغوش تو هم نبود!
رضا، خوووب بود!
دست به قلم بمون رضا!
"نوشتن ما را از صف مردگان جدا میکند."
اگر اشتباه نکنم جمله برای گارسیا مارکز ه.
ارشیا جان مرسی واسه پست این مطلب;)
pavaraghi=>
پرواز خونین کبوتر؛ اولین عشق بازی زن صادق (بوف کور)
اسقف پیر کوشون؛ روحانی دین که دستور مرگ قدیس دین (ژاندارک) را داد
دیوونه کیه, عاقل کیه...؟ > "سلام,خداحافظ" زنده یاد حسین پناهی
نوشتت و تفکرت جدیده. این خودش یه موفقیته واسه یه شروع، موفق باشی.