نوشته های یک

نوشته های یک

می نویسم برای خودم نه تو
نوشته های یک

نوشته های یک

می نویسم برای خودم نه تو

یاسمن

     می ترسم تو مرا مانند اوکنی . مانند همان اویی که به دست دیگری ساخته شد . همانی که اسیر اندیشه و رفتار دیگری بود . 

همانی که درون خودش غربت را هر روز در روبروی آینه حس می کرد . دگرگونی تو باعث اندیشه هایی در من شد که مرا از همان او شدن دوباره ترساند . 

تویی که شاید به سان گذشته نیستی .

من همان او هستم که دوباره خودم را از نو ساختم . از چنگال اندیشه ی دیگری در آوردم و نو شدم برای خودم . نو شدنی که بوی قبلی خودم را می داد .

اما می ترسم که باز هم در چنگال دیگری که نو بود بی افتم . 

مانند همان دیگری بشوی که مدتی نفس را بای من سخت کرده بود . همانی من را تز خودم گرفت . دگرگونم کرد . متفاوت شدم با خودم . اکنون که به خودم آمدم روزهای سرد گذشته هنوز سرمایش تن مرا می لرزاند . 

ای وای از آن روزی که توی فرشته هم مانند دیگری مرا جور دیگری از خودم بخواهی .

می ترسم تو هم مانند دیگری شویی و باز من هم او . 

تارنگار تازه

دوستان تارنگارى به نام کابوس در دست راه اندازیست

نوشتار این تارنگار در باره ى کابوس هاى من هست که با قلم من پرورانده شده است

نشانى آن را در همین تارنگار مى گزارم

با سپاس از شما 

بی نام

اگر بد نبود, خوب هم نبود
میدونم که چقدر بدم !
می دونی؟!
اگر بد نبودم به پرواز خونین کبوتر زل نمی زدم
اگر خوب بودم 
اگر خوب بودم 
چیزی می گفتم        وقتی از پشت رقص برگ چنار توی تندبادو می دیدم
 مثل موهای تو
 ...موهای تو
 کاش اصلاً مو نبود
 تا تنفر و عشق هم از هم جدا نمی شدن
 مثل صورت من از موهای تو
 صورت من... چشم تو...  اشک من...   موی تو...
 اگه سیاه نبود,  سفید هم نبود
 می دونی؟!
 این بده که خوب رو تعریف می کنه
 گرمی و سردی...!
 اگه شمر نبود    اگه یزید نبود ...
 اصن اگه اسقف پیر کوشون نبود     افسانه زاندارک هم نبود!
 این تاریکیه که روشنایی رو معنی می بخشه!
 اگه گرمای دستای من نیود, سردی آغوش تو هم نبود!     آغوش چیه؟
 اگه دیوونه نبود, پس کی عاقل بود؟    عقل کدومه؟
میدونم     تقصیر منه     چون من بد بودم
تو خوبی      خوب باش
ولی من بدم     پس من بهترم  

نوشته ی یکی از دوستانم رضا ح ل